شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳ |۱۲ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 14, 2024
کد خبر: 336373
۵ شهریور ۱۳۹۳ - ۱۰:۴۶
استاد رشاد

همه انسان‌ها دشمن دارند، گاهي چيزي مي‌گوييد كه بهانه دست دشمن مي‌دهيد. دشمنان خود را با زيادگويي تحريك نكنيد.

به گزارش سر ویس علمی و فرهنگی خبرگزاری «حوزه»، حجت الاسلام و المسلمین رشاد در جمع طلاب مدرسه امام رضا علیه السلام تهران گفت : آثار و پيامدهاي مترتب بر رذيلت بيهوده‌گويي از يك جهت به دو قسم تقسيم مي‌شود: بخشي از آن مربوط به از دست‌رفتن آنچه كه از فضيلت صمت به دست مي‌آمد؛ اگر انسان مرتكب الكلام فيما لايعنيك نشود، يعني بايد ملتزم به صمت باشد. از فضيلت «صمت» چيزهاي بسياري نصیب انسان می شود.

فضیلت صمت

 صمت داراي آثار مثبت بسياري است و مواهب و غنائم بسياري بر اين فضيلت مترتب است. هنگامي كه انسان ملتزم به اين فضيلت نيست مواهب آن‌را از دست مي‌دهد. اولين قدم و حداقل اقدام براي شكستن صمت ،ارتكاب به بيهوده‌گويي است و طبعاً انسان آثار و مواهب و نتايج فضيلت صمت را از دست مي‌دهد.

صمت موجب هيبت و وقار انسان است و اگر آن را نقض كرديم و سكوت معني‌دارِ حكيمانه‌ي فعال را شكستيم ،حداقل مرتكب الكلام فيما لا يعنيك شده‌ايم و اين اثر ارزشمند صمت را كه انسان صامت موقر است و رفتار او حكيمانه است از دست مي‌رود.

انسان با صمت نه به خود زيان مي‌رساند (كه البته صمت موجب سود هم هست) و نه به غير ضرر مي‌زند و اگر ملتزم به صمت نباشيم اين حيث را از دست مي‌دهيم. در روايات فراواني نيز آمده است كه التزام به صمت موجب سلامت انسان است. «الزم الصمت فأدنى نفعه السلامة» (غررالحكم، ص 216)؛ هم سلامت خود و هم سلامت غير.

انسان وقتي ملتزم به صمت است نه به خود ضرر مي‌زند و نه به ديگري؛ وقتي كه سخن گفت يا به خود، يا به غير و يا به هر دو ضرر خواهد زد.

برخي ديگر از فضائل صمت را پيش‌تر گفته‌ايم. از امام رضا(ع) است كه: «إِنَّ الصَّمْتَ يَكْسِب الْمَحَبَّةَ إِنَّهُ دَلِيلٌ عَلَى كُلِّ خَيْر‏» (وسائل‌الشيعه، ج 12، ص 185)؛ صمت محبت ديگران را به سمت آدمي جلب مي‌كند و انسان محبوب ديگران قرار مي‌گيرد و هنگامي كه به صمت ملتزم نباشيم، طبعاً اين اثر را از دست مي‌دهيم؛ و گاه نه‌تنها محبت غير را از دست مي‌دهيم بلكه نفرت ديگران را جلب مي‌كنيم. حرفي مي‌زنيم و ديگران از ما مي‌رنجند و شخصيت انسان دچار وهن مي‌شود و راجع به آدمي به صورت ديگري قضاوت مي‌كنند. شخصيت انسان وقتي بيهوده سخن مي‌گويد خُرد مي‌شود و انسان نه‌تنها محبوب نيست كه گاه منفور نيز مي‌شود.

هنگامي كه انسان ملتزم به صمت باشد، بسياري از عيوب و اسرار او پوشيده مي‌ماند. «الزم الصمت يستر [يستتر] فكرك» (غررالحكم، ص 216)؛ اگر ملتزم به صمت باشيم پنهان مي‌ماند كه به چه گرايش داريم و به آن فكر مي‌كنيم. لزومي ندارد انسان همه‌ي آن‌چرا كه فكر مي‌كند به ديگران هم منعكس بكند.

امام صادق(ع) مي‌فرمايند: «استر ذهبك وذهابك ومذهبك» (تفسير الشعراوي، ج5، ص3226)؛ لزومي ندارد كه ديگران بدانند كه چه داريم و چه نداريم؛ اينكه به كجا مي‌رويم و راه رسم ما چيست، لزومي ندارد ديگران بدانند. لزومي ندارد ديگران بدانند مذهب، مسير و ممشاي ما چيست و به چه چيزي گرايش داريم. البته اين نكته به اين معنا نيست كه انسان پنهان‌كاري كند ولي افشاء و اشاعه‌ي اينها ضرورتي ندارد.

به اين ترتيب دسته‌ي اول از زيان‌هايي كه از بيهوده‌گويي متوجه انسان مي‌شود ازبين رفتن پاره‌اي از مواهب و منافع صمت است.

پیامدهای منفی بیهوده گویی

اما پاره‌اي از زيان‌ها مستقيماً و بالمباشره، متوجه «الكلام فيما لا يعنيك» است. سخن بيهوده‌گفتن پيامدهاي منفي دارد. البته اين زيان‌ها بسيار زياد است و اگر بخواهيم دسته‌بندي كلي ارائه دهيم، بايد بگوييم پاره‌اي از زيان‌ها، زيان‌هاي معنوي است، پاره‌اي از زيان‌ها مادي است، پاره‌اي از زيان‌ها دنيوي است، پاره‌اي ديگر اخروي است، پاره‌اي از آنها به شخصيت انسان بازمي‌گردد و شخصيت آدمي از بين مي‌رود. پاره‌اي ديگر به عقايد آدمي برمي‌گردد و به عقايد انسان لطمه مي‌خورد. به اين ترتيب زيان‌هاي الكلام فيما لا يعنيك را به انواع مختلف مي‌توان دسته‌بندي كرد.

در كلمات معصومين(ع) نيز به پاره‌اي از اين زيان‌ها و ضررهايي كه از ناحيه‌ي بيهوده‌گويي متوجه انسان مي‌‌شود اشاره شده است. در بعضي احاديث راجع به صمت به صورت كلي گفته شده كه اگر انسان ملتزم باشد، منافع بسياري دارد و راه بر بسياري از گناهان و معاصي بسته مي‌شود. از پيامبر(ص) است كه فرمودند: «عَلَيْكَ بِطُولِ الصَّمْتِ فَإِنَّهُ مَطْرَدَةٌ لِلشَّيْطَانِ وَ عَوْنٌ لَكَ عَلَى أَمْرِ دِينِكَ» (بحارالانوار، ج 68، ص 279)؛ تا مي‌تواني ملتزم صمت باش زيرا وسيله‌ي خوبي براي دفع شيطان است؛ يعني هزاران ضرر، معصيت و مفسده با التزام به صمت دفع مي‌شود و بهترين كمك براي حفظ دين است.

درخصوص بيهوده‌گويي نيز گاهي بعضي كلمات آنچنان است كه اگر كسي توجه داشته باشد و بيهوده‌گويي نكند از بسياري از ضررها در امان مي‌ماند؛ و عكس آن نيز صادق است كه اگر بيهوده‌گويي كنيم گاه شمارش‌بردار نيست كه بگوييم يك، دو و... ضرر متوجه انسان مي‌شود. زيان‌هاي بسياري متوجه انسان مي‌شود زيرا آدمي در معرض ضرر و زيان قرار مي‌گيرد.

بیشترین گناهان را چه کسی انجام می دهد

از رسول خدا(ص) است كه مي‌فرمايند: «أكثر الناس ذنوبا أكثرهم كلاما فيما لا يعنيه» (كنزالعمال، حديث شماره‌ي 8293)؛ ازجمله كساني كه بيشترين گناه را مرتکب می‌شوند انساني است كه مرتكب «كلام فيما لا يعنيك» شود. اين رذيلت آدمي را در معرض گناهان بسياري قرار مي‌دهد. به همين جهت كساني كه بيشتر بيهوده‌گويي مي‌كنند بيشتر نيز در معرض گناه هستند و بيشترين گناهان از همين ناشي مي‌شود.

در كلام ديگري حضرت رسول(ص) مي‌فرمايند: «كَلَامُ ابْنِ آدَمَ كُلُّهُ عَلَيْهِ لَا لَهُ إِلَّا أَمْراً بِمَعْرُوفٍ أَوْ نَهْياً عَنْ مُنْكَرٍ أَوْ ذِكْراً لِلَّهِ تَعَالَي»(مستدرك، ج 5، ص 292)؛ اصل بر اين است كه سخن‌گفتن زيان‌بار باشد و همه‌ي كلمات فرزند آدم به زيان او تمام مي‌شود و نه به نفع او. قبل از انقلاب هر كسي كه بازداشت مي‌شد به او توصيه مي‌كردند كم و كوتاه حرف بزند؛ در آن زمان هر توضيح اضافه‌اي ممكن بود به ضرر انسان تمام شود.

بايد بدانيم هيچ عمل و فعل باطني و ظاهري، بي‌حساب نيست؛ عمل ،پاداش و جزا دارد و بر آن اثر مترتب است و فعل ماست، چون از ما صادر شده است، بايد جوابگو باشيم. البته سه دسته از كلام نيز هست كه قطعاً به ضرر آدمي نيست كه عبارت است از امر به معروف، نهي از منكر و ذكر خدا که تنها گفتن سبحان‌الله، الحمدلله و الله اكبر نيست؛ نماز ذكر خداست، عبادت ذكر خداست، ممكن است بسياري كلمات ذكر خدا باشد. هنگامي كه انسان درس دين مي‌گويد، همان درس‌گفتن ذكر خداست. و مراد از ذكر در روايت معلوم نيست كه تنها ذكر لساني با اظهار و بيان اذكار معين باشد؛ ولي به هر حال اين حديث بر اين مطلب دلالت مي‌كند كه گويي اصل بر اين است انسان از سخن‌گفتن، زيان مي‌كند، بنابراين بايد به حداقل آن اكتفا كرد و اگر بر سخن‌گفتن غرض الهي و عقلايي مترتب نيست نبايد به زبان آورد زيرا، الكلام فيما لا يعنيك مي‌شود.

در بيان ديگري از حضرت رسول است كه فرمودند: بشر به بهشت نزديك مي‌شود تا جايي كه به اندازه‌ي يك تير با بهشت فاصله دارد و به اوج رسيده است، تا اينكه يك جمله مي‌گويد و يكباره انگار از نقطه‌اي كه نزديك بهشت شده بوده پرت مي‌شود و به اندازه‌ي صنعاي يمن دور مي‌شود.

واقعاً همين‌گونه است، گاه انسان ذره‌ذره جمع مي‌كند و يكباره با يك جمله ناصواب‌ تمام آن انباشته را از دست مي‌دهد. براي ما هم اين وضع زياد پيش مي‌آيد، ولي متوجه نمي‌شويم. گاه يك چيز مادي را از دست مي‌دهيم و آنقدر متأثر و متأسف مي‌شويم كه چرا آن‌را از دست داده‌ايم. چيزهاي مادي چون محسوس و مشهود است انسان متوجه ضرر آن مي‌شود، اما گاهي ضررهاي وحشتناكي مي‌كنيم اما متوجه نمي‌شويم.

اثر ورشکستگی معنوی

انسان گاه يكباره ورشكسته مي‌شود، اگر از نظر مادي ورشكسته مي‌شد، شايد تا حد خودكشي هم اقدام مي‌كرد. گاهي ما در معنويات واقعاً ورشكسته مي‌شويم، اما انگار نه انگار كه كلي ضرر كرده‌ايم و حتي آن‌را حس هم مي‌كنيم. انسان حس مي‌كند كه ضرر كرده است. اگر ديشب توفيق نداشت براي تهجد بلند شود، سبب داشته است، انسان بدون دليل تنبلي و بي‌حالي نمي‌كند. گاهي انسان به مشهد مشرف مي‌شود ولي در آنجا مي‌بيند كه حال ندارد. وقتي انسان به محضر معصوم مشرف مي‌شود چرا نبايد حال و حس حضور داشته باشد؟ اين‌همه در طول عمر دعا مي‌كنيم كه به محضر حضرت حجت(ع) برسيم، چه تفاوتي دارد كه به محضر حضرت حجت برسيم يا محضر حضرت رضا(ع)؟ اگر توفيق حاصل شد كه به محضر حضرت حجت، آگاهانه و خودآگاه رسيديم چه حالي بايد به ما دست بدهد؟ چه مي‌كنيم؟ عجز و لابه مي‌كنيم؟ سئوال و تمنا مي‌كنيم؟ پس چطور مي‌شود وقتي انسان به مشهد مشرف مي‌شود خيلي عادي مي‌رود و زيارتنامه را مي‌خواند و بعد هم برمي‌گردد و هيچ اتفاقي هم نمي‌افتد.

چطور مي‌شود انسان به محضر معصوم برود و داخل حرم بنشيند و با فرد ديگري صحبت كند؟ چرا اين حس در ما وجود ندارد؟ الان در محضر معصوم هستيم، او ما را مي‌بيند و كلام ما را مي‌شنود، ما در محضر معصوم چه مي‌گوييم؟ و چرا بعضي اين حال را دارند و وقتي مشرف مي‌شوند حال و هواي خاصي دارند؟ مشرف‌شدن به محضر معصوم براي انسان و به‌خصوص ما طلبه‌ها يك فرصت است. ما هنگامي كه مشرف مي‌شويم بايد خيلي چيزها از ائمه(ع) بگيريم.

علامه امینی و مشکل علمی

مي‌گويند وقتي علامه‌ي اميني(ره) مشكل علمي پيدا مي‌كرد و مسئله‌اي براي او حل نمي‌شد، وضو مي‌گرفت و مقابل ضريح حضرت امير(ع) مي‌ايستاد و با آقا حرف مي‌زد و مشكل علمي خود را حل مي‌كرد.

 اگر اينگونه است كه ما طلبه‌ها مي‌گوييم كه بايد با معصوم سخن گفت، او ما را مي‌بيند و كلام ما را مي‌شنود، و جواب سلام ما را مي‌دهد، پس چرا نمي‌رويم با حضرت رضا حرف بزنيم؟ چرا وقتي طلبه به محضر حضرت رضا مشرف مي‌شود با ايشان حرف نمي‌زند؟ چرا هربار كه مي‌رويم چيزي از امام رضا دريافت نمي‌كنيم؟ همه‌ي اينها به اين دليل است كه توفيق نداريم، كه البته مقدمات كسب توفيق در دست آدمي است، مقدمات اختياري است و بايد توفيق به دست آورد.

امین الله دریای عرفان است

زيارتنامه‌هاي مأثوري كه مي‌خوانيم، بسيار فوق‌العاده است. براي مثال زيارت امين‌الله از امام سجاد(ع) يك دنيا عرفان است. چطور ظرف يك دقيقه مي‌خوانيم و تمام مي‌شود؟ بايد مضمون زيارتنامه‌ها را چشيد، بايد به مضمون آن انديشيد و هنگامي كه زيارت امين‌الله را مي‌خوانيم بايد با امام سجاد هم‌گريه شويم. اين زيارت با اينكه كوتاه است ولي بسياربسيار عميق و فوق‌العاده است.

اين زيارتنامه عرفان بسيار عميقي دارد و حتي اصلاً نمي‌‌توان آثار ابن‌عربي را با اين زيارت‌نامه مقايسه كرد. نمي‌توان فصوص را با زيارت امين‌الله مقايسه كرد. من مخالف ابن‌عربي نيستم و حتي تدريس هم كرده‌ام، ولي عرض من اين است چطور ممكن است، فصوص را با استاد بخوانيم ولي زيارت امين‌الله را هيچ‌كس براي ما شرح نكند؟

ما چرا زيارت جامعه را تفسيري و تفصيلي و با تأمل نخوانيم؟ زيارت جامعه دنيايي است. زيارت جامعه معاشقه‌نامه‌ي شيعه با ائمه اهل‌بيت (ع) است؛ بسيار عميق است. به زيارت مي‌رويم، با معصوم مواجه مي‌شويم و داريم با معصوم حرف مي‌زنيم، چطور در اين حالت ذهن ما جاي ديگري است؟ چطور حواس ما پرت است؟ چطور چلچراغ و آينه و در و ديوار را تماشا مي‌‌كنيم؟ اين عمل بي‌احترامي و بي‌اعتنايي به معصوم است. من روبروي معصوم ايستادم و ظاهراً دارم با او حرف مي‌زنم، ولي حواس من پرت است. اگر انسان در حضور بزرگي همچون يك مرجع تقليد قرار گيرد، اگر حواسش پرت باشد بي‌احترامي به آن مرجع تقليد است. بعد هم توقع داريم و شاكي هستيم كه چرا حاجت ما روا نشد؛ براي اينكه اصلاً حاجت نخواسته‌ايد. تو حاجتمند نبودي و حس حاجت‌خواهي نداشتي والا مي‌گرفتي.

از دست دادن چنين توفيق‌هايي، ناشي از برخي خطاهايي است كه از ما سر مي‌زند. انسان گاهي واقعاً ورشكسته مي‌شود، ولي نمي‌فهمد براي چه ورشكسته شده است. آنجايي كه مال را مي‌بازد، چون محسوس است و بشر نيز حس‌گراست، مي‌فهمد و خيلي ملول و غمگين مي‌شود و گاهي تا مرز خودكشي هم جلو مي‌رود، اما گاهي در معنويت ورشكست شده‌‌ايم و سرمايه‌هاي زيادي را از دست داديم، اما متوجه نيستيم.

اين است كه مي‌فرمايند، انسان به بهشت نزديك مي‌شود آنچنان كه يك تير بين او و بهشت فاصله‌اي نيست، يعني همان فاصله‌اي كه بين رسول اعظم (ص) با قرب الهي بود كه جبرئيل هم حق و جرأت نداشت جلو برود.

 اما يك‌باره همه‌ي اينها به يك كلام ما لايعنيك ازبين مي‌رود. يك كلمه مي‌گويد و از جزيرةالعرب تا صنعا پرتاب مي‌شود و فاصله زياد مي‌شود.

كلام ديگري از اميرالمؤمنين است كه فرمودند: «وَ مَنْ كَثُرَ كَلَامُهُ كَثُرَ خَطَؤُهُ وَ مَنْ كَثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَيَاؤُه وَ مَنْ قَلَّ حَيَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُه‏ وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّارَ» (نهج‌البلاغه، ص 536). چرا انسان بايد زياد حرف بزند تا اينكه در دام خطا بيافتد. وقتي خطاهاي انسان زياد مي‌شود، آرام‌آرام بي‌حيا مي‌شود و حالتي به او دست مي‌دهد كه از خيلي چيزها پرهيز نمي‌كند و آن حياي باطني و معنوي كه هر انساني باطناً دارد ازبين مي‌رود. و اگر حياي كسي ازبين برود ورع او ازبين مي‌رود.

ورع محافظ انسان در مقابل مرز حدود الهي است. ورع از تقوا بالاتر است؛ تقوا يعني رعايت حدود و هرآن كسي كه مرز حدود الهي را نشكند، يعني گناه نكند، واجبات را انجام دهد و با مكروهات را ترك كند و مستحبات را ملتزم باشد، باتقوا مي‌شود. اما ورع به اين معناست كه نزديك حدود و مرزها نرويد، زيرا انسان ممكن است يكباره مرز را بشكند، بنابراين ورع يعني يك فاصله‌اي از حدود داشته باشيد، ولي تقوا يعني اينكه از حدود عبور نكنيد. ورع يعني به حدود نزديك نشويد زيرا انسان در معرض خطر است و نكند يكباره حدود و مرز الهي را بكشنيم. انساني كه حيا را از دست داد، ورع را هم ازدست مي‌دهد، يعني مرتب مماس با گناه است و هرآن ممكن است گناه كند. و اگر ورع كسي كم شد، دل او مي‌ميرد و با دل مرده جنازه‌ي بدي روي دست انسان مي‌ماند، جسد متعفني كه انسان نمي‌داند بايد آن‌را چه بكند. هيچ جسد مرده و مرداري پليدتر از دل مرده نيست، اين جسد در سينه‌ي آدمي دفن شده است و سينه‌ي او قبرستان مي‌شود. اگر كسي يك‌روز درك كند كه دل او مرده است متوجه مي‌شود كه غمي در سينه‌ي اوست. و هركس قلب  او بميرد وارد آتش مي‌شود.

كلام ديگر از امام حسين(ع) است كه خطاب به ابن‌عباس فرمودند: «لَا تَتَكَلَّمَنَّ فِيمَا لَا يَعْنِيكَ فَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكَ الْوِزْرَ» (بحارالانوار، ج 75، ص 127)؛ در آنچه كه سودي به حال تو ندارد سخن نگو، زيرا من مي‌ترسم كه در معرض وزر و وبال قرار بگيري.

كلام بسيار زيباي ديگري از حضرت اميرالمؤمنين (ع) است كه فرمودند: «إياك و فضول الكلام فإنه يظهر من عيوبك ما بطن و يحرك عليك من أعدائك ما سكن» (غررالحكم، ص 212)؛ كلام زياده نگو و از زياده‌گويي پرهيز كن، زيرا زياده‌گويي سبب مي‌شود بسياري از عيوب تو كه مشهود نيست و پنهان است آشكار شود و دشمنان تو را كه ساكت و ساكن هستند عليه تو تحريك كند. همه انسان‌ها دشمن دارند، گاهي چيزي مي‌گوييد كه بهانه به دست دشمن مي‌دهيد. دشمنان خود را با زيادگويي تحريك نكنيد.

واي بر ما (به خصوص سياسيون) كه اينقدر حرف زياده مي‌زنند، در هر چيزي موضع مي‌گيرند و براي خودشان و كشور دشمن‌تراشي مي‌كنند.

آخرين كلام از امام باقر عليه‌السلام است كه فرمودند: «إني لأكره أن يكون مقدار لسان الرجل فاضلا على مقدار علمه كما أكره أن يكون مقدار علمه فاضلا على مقدار عقله» (شرح نهج‌البلاغه، ج 7، ص 92)؛

من دوست ندارم زبان انسان از مقدار علم او بيشتر باشد. يعني بيش از دانسته‌هايش حرف بزند. همان‌مقدار كه بلد هستيد بگوييد و حتي آن مقداري هم كه بلد هستيد لازم نيست بگوييد، اما بسياري از چيزها را به زبان مي‌آوريم كه اصلاً در آن شناختي نداريم. حضرت مي‌فرمايند من دوست ندارم كه علم كسي بيش از عقل او باشد.

بعضي كلمات حضرت امام(ره) عين حديث بود. ازجمله راجع به مرحوم شهيد رجايي چيزهايي گفته بودند و ايشان فرموده بود كه عقل شهيد رجايي بيش از علم اوست. من با اين حديث كه مواجه شدم به ذهنم خطور كرد كه آن كلام حضرت امام عين حديث است و ايشان اصلاً ذوب در تعاليم اهل بيت عليهم‌السلام بود. جملاتي كه مي‌گفتند انگار ترجمه‌ي حديث بود. براي مثال فرمودند «عالم محضر خداست، در محضر خدا معصيت نكنيد» كه اين عين حديث است. اين كلام، كلام بسيار بلندي است، يعني حس حضور داشته باشيد و حس كنيد كه در محضر او هستيد. اگر حس حضور داشته باشيد حال حضور هم به شما دست مي‌دهد و در آن صورت ادب حضور را هم رعايت خواهيد كرد.

فكر نكنيم هر آن كسي كه عالم است، عاقل نيز هست. پسري به پدر خود گفت :بالاخره دكترا گرفتم و باسواد شدم، تو مي‌گفتي آدم نمي‌شوي. پدر حكيم او گفت من مي‌گفتم آدم نمي‌شوي، نگفتم عالم نمي‌شوي. يعني گاهي انسان عالم شده و معلوماتي به صورت حصولي در سينه‌ي خود دارد، همانند يك دايرةالمعارف كه هيچ نفعي براي كاغذي كه مطالب دقيق و عميق روي آن نوشته شده ندارد. سينه‌ي آدمي در اين صورت يك كاغذ بيش نيست؛ علم با وجود آدمي متحد نشده است و اين آدم عاقل نيست ولو عالم باشد و عالم بي‌عقل بسيار خطرناك است. خدايا ما را عالم بي‌عقل بار نياور. من فكر نمي‌كنم بشريت از عنصري از اقشار و انواع انسان‌ها بيش از عالم بي‌عقل ضرر كرده باشد. عقل چيزي است و علم چيز ديگري است. والسلام.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha